هشت مارچ

تول رفت تولد دوستش مثل همه آخر هفته های گذشته و خواسته من مهمتر از دوستش بود!

اینجا نوشتم که یادم بماند، در زمان مناسبش یادم بماند که کسی که من اولویتش نیستم ! نباید اولویتم باشد!

هشت مارچ...

انسان خود خواه، خوش گذران و دروغگو رهاش کردم تا کائنات و خدا کسی که متاسبم هست را برام مقدر کنند. هشت مارچ...

ا .. اومد چند روزی پیشم و دیشب اشتباهی مسموم شدم با پد لاک پاک کن و رفتم بیمارستان ، ع کثافت به ا گفتخ تقصیر تو بود و حالش یکم بهم ریخته...امشب شب آخره اینجاست و کل دیشب و امروز بیمارستان بودم و خدا را شکر چیزی نبود ( اولین تجربه بیمارستانم) الان بهم ثابت شد ذهن ماجرا جو و اسکولی دارم به هرچی فکر میکنم سرم میاد! نمیدانم چرا مثل گاو به چیزهای خوب بلد نیستم فکر کنم!س بین من و دوستش اون انتخاب کرد و ماندم ادامه دهم یا رها کنم؟ خدایا خودت در هرکاری خیرم هست همان را برایم مقدر کنخدایا بهم یک ه.... خوب و عالی بده که عاشقم باشد و عاشقش باشم هشت مارچ...